مردگان به هالیوود حمله میکنند؛ رویداد ویژه طرفداران مارول زامبیها و ترس باکس

شبی که هالیوود در تسخیر مردگان قرار گرفت، طرفداران خوششانس مارول و دنیای وحشت شاهد یکی از خاصترین رویدادهای سال بودند؛ جایی که «مارول زامبیها» در قالب یک اکران ویژه به همراه فضایی سرشار از خون، مغز و وحشت جان گرفت.
از همان لحظه ورود، حس و حال آخرالزمانی همهجا جریان داشت. پردههای بزرگ تبلیغاتی، فضای فوتوکال، و زامبیهایی که میان جمعیت پرسه میزدند، تجربهای واقعی از هجوم مردگان به هالیوود میدادند. کاپیتان آمریکا و کاپیتان مارول در قالب نسخههای آلوده و متلاشی خود، میان مردم راه میرفتند و انگار هر لحظه آماده بودند دندانهایشان را در پوست زندهها فرو کنند. حتی کارکنان پذیرایی هم در نقش گارسونهای زامبی ظاهر شدند و سینیهایشان پر از «انگشتخوراکی» بود؛ لقمههایی که بیشتر به اندام قطعشده شبیه بودند تا غذاهای معمولی.
منوی شب هم حال و هوایی خونآلود داشت؛ استیک و بال مرغ به اسم «گوشت انسان»، دسرهای موسوم به «مغز» و کیکهای جمجمهای که هم خوشمزه بودند و هم هولناک. نوشیدنیهای مخصوص هم رنگ و بوی خون داشتند؛ بعضی از آنها حتی با شعلههای آتش سرو میشدند، طوری که هر جرعهاش بوی خطر میداد.
در بخش دیگری از سالن، غرفه آرایشی با تتوهای موقت و رژهای سیاه، مهمانان را به چهرههای زامبیوار تبدیل میکرد. در گوشه سالن، یک تخت پادشاهی نورانی قرار داشت که به نظر میرسید از دنیای آسگارد بیرون کشیده شده. زامبیها بیوقفه دورش جمع میشدند تا عکس بگیرند و لحظهای بعد، عوامل اصلی سریال بر تخت نشستند و تشویق حضار را به اوج رساندند.
با ورود به سالن نمایش، همه چیز رنگ و بوی اصلیاش را گرفت: اکران چهار قسمت کامل «مارول زامبیها». داستان پنج سال پس از قسمت معروف «چه میشود اگر… زامبیها» آغاز میشود و این بار دنیای قهرمانان در میانه یک آخرالزمان تمامعیار به تصویر کشیده میشود. اولین زامبیای که روی پرده ظاهر میشود، هاوکآی است؛ هنوز هم تیراندازی مرگبار، اما این بار در خدمت ملکه مردگان. کمکم بقیه قهرمانان آلوده هم وارد میدان میشوند و بقایای انسانها مجبورند برای زندهماندن با قهرمانان سابق خود بجنگند.
آنچه تماشاگران را میخکوب کرد، زبان بصری خارقالعاده انیمیشن بود. هر مبارزه و هر صحنه درخششی متفاوت داشت؛ نبردهای عظیم انرژی با رنگهای غیرمنتظرهای چون صورتی و سبز و زرد به شکلی طراحی شده بودند که بیننده را همزمان مسحور و وحشتزده میکردند. خشونت هم بیپرده بود؛ تکهتکه شدن بدنها، انفجار خون در حرکت آهسته و مرگهای هولناک قهرمانانی که هیچکس انتظارش را نداشت. اینجا هیچ قهرمانی در امان نبود و هرکس میتوانست لحظه بعد به تلی از گوشت متلاشی بدل شود.
سفر روایت از نیویورک به فضا، آسگارد و حتی اعماق اقیانوس کشیده شد تا در نهایت همهچیز به یک نبرد نهایی ختم شود؛ نبردی که نشان داد انیمیشن میتواند به همان اندازه یک بلاکباستر سینمایی، عظیم و نفسگیر باشد. صحنههای پایانی چنان زیبا و در عین حال وحشیانه طراحی شده بودند که بیشتر به یک اثر هنری شبیه بودند تا صرفاً یک انیمیشن ابرقهرمانی.
وقتی نمایش به پایان رسید، سالن با تشویقهای ممتد منفجر شد. تماشاگران میدانستند این پایان ماجرا نیست؛ چراکه درست به سبک دنیای سینمایی مارول، آخرین لحظه با یک سؤال سنگین بسته شد: «آیا این واقعاً پایان است؟»
اگر قرار باشد پاسخ این سؤال فصلی تازه از «مارول زامبیها» باشد، یک چیز مسلم است: دنیای ابرقهرمانان دیگر هرگز مثل قبل نخواهد بود، چون مردگان همیشه راهی برای بازگشت پیدا میکنند.